نه ماه و اندی ( 279روز) از تجاوز غیرانسانیِ رژیم آپارتاید صهیونیستی با حمایت، همکاری و همراهیِ تمام‌قد آمریکا و متحدانِ غربی‌اش علیه ملت یتیم و مظلوم فلسطین در غزه می‌گذرد. در این مدت نسل‌کشیِ وحشیانه‌ی مردم غزه با روش‌هایی که رویِ درندگان را سفید کرده است همچنان ادامه دارد. نسل‌کشی‌ای که به وضوح در برابر دیدگانِ جهانیان و با لگد مال شدنِ تمام قوانین بین‌المللی، حقوق بشری و حقوق بشردوستانه که انسانِ متمدن! بدانها فخرفروشی می‌کرد، انجام می‌گیرد. سکوت مرگبار و شرم‌آورِ سازمان ملل متحد، سازمان کنفرانس(همکاری‌های) اسلامی، اتحادیه‌ی عرب، شورای همکاری خلیج فارس، ... و به تبعِ آن سکوت مکارانه یا ذلیلانه‌ی اکثریت مطلقِ کشورهای جهان به‌ویژه کشورهای اسلامی( عرب و غیر عرب) و حتی همراهی و مشارکت مخفیانه و ننگینِ برخی کشورهای عرب(عربستان، مصر، امارات متحده‌ی عربی و...) با آمریکا و صهیونیست‌ها در این نسل‌کشیِ بی سابقه، علاوه بر آنکه دلِ هر انسانِ آزاده و حق‌طلبی را به درد می‌آورد، مردم را نیز نسبت به شعارهایِ پرطمطراقِ کشورهای مدعیِ آزادی و حقوق بشر، اسلام و ناسیونالیسم عربی به شدت دلسرد و بی‌اعتماد کرده است.

مقاله‌ی ذیل نوشته‌ی «فهمی هویدی» نویسنده‌ی مشهورِ مصری است که نقش آمریکا و برخی کشورهای عرب در این ژنوسایدِ جگرسوز را در عرصه‌ی دیپلماتیک نشان می‌دهد. 
پس از شکست رژیم صهیونیستی [در دستیابی سریع به اهدافش] در تجاوز علیه غزه، اخیرا شاهد یک حرکت علنی برای تشدید تحرک دیپلماتیک و سیاسی به رهبری ایالات متحده آمریکا به عنوان شریک اصلی جنگ هستیم. درست است که این تحرک و تبلیغات از آغاز عملیات طوفان الاقصی در هفتم اکتبر گذشته نیز  وجود داشت، اما در آن هنگام سه ویژگی داشت: اول این که علنی نبوده و پشت پرده اجرا می‌شد؛ دوم اینکه آمریکا به عنوان حامی و پشتیبانِ ارتش رژیم صهیونیستی حضور داشت و مأموریت خود را در محدوده فریب و سرگرم کردن فلسطینیان و ترویج دروغ «دفاع از خود» انجام می‌داد؛ سوم این که نقش اعراب حاشیه‌ای و در خارج گود بود و می‌خواستند در محدوده خویشتن‌داری و بی‌طرفی، همراه با جلوگیری از شدت و گسترش جنگ باقی بماند. اما زمانی که نشانه‌های شکست نظامی [در دستیابی سریع به اهدافش] آشکار شد؛ و با بحران‌های قانونی، اخلاقی و سیاسی روبه رو شدند وضعیت فرق کرد؛ و در آن هنگام نقش آمریکا در صحنه حوادث بیش از پیش آشکار شد. بنابراین طرح بایدن برای توقف جنگ و نجات اسرائیل از بحران اعلان شد. این طرح به شورای امنیت ارائه شد و واشنگتن مسئولیت عرضه و جلب حمایت بین المللی برای آن را بر عهده گرفت. علاوه بر تماس‌های تلفنی پرزیدنت بایدن با برخی از رهبران عرب، سفرهای بسیاری از سوی فرستادگان آمریکا به پایتخت‌های عربی صورت گرفت؛ به گونه‌ای که وزیر امور خارجه‌اش، آنتونی بلینکن، تقریباً هر ماه یک بار به منطقه عربی سفر کرده است. در این راه حلِ سیاسی ، نقش کشورهای عربی از طریق میانجیگری و ایجاد فشار بر حماس بارز شده است. 

ما مجبوریم اخبار و تحولات حمله‌ی نظامی را از طریق رسانه‌ها دنبال کنیم، اما اطلاعات ما در مورد حمله‌ی سیاسی و دیپلماتیکی که معمولاً در سایه انجام می‌شود بسیار کمتر است. آشکار است که هدف پشت پرده‌ی این طرح، تحت فشار قرار دادن جنبش حماس است تا از شرایطِ اساسی معروفش عقب‌نشینی کند؛ که عبارتند از توقف نهایی جنگ، خروج کامل از نوار غزه، بازگشت بی قید و شرط همه‌ی آوارگان و آزادی تمامی اسرای فلسطینی.

نگرانیم را از این حمله‌ی نرم پنهان نمی‌کنم؛ که طرح پیشنهادی بایدن بسان کمینی مملو از پرتگاه و مین گذاری شده  برای فلسطینیان است. همچنین در مورد واژه‌های به کار گرفته شده شده در این طرح بر این باورم، که همانا مبارزه‌ی سیاسی تعبیری خفیف برای تحکیم کمین است؛ و می‌خواهند متحدان عربی که برای انجام وظیفه انتخاب شده اند را در خدمت به منافع اسرائیل به کار گیرند؛ به خصوص که واژه‌ی متحدان با فریب پوشانده شده است. زیرا به کار بردن واژه‌ی متحدان (هم‌پیمانان) وقتی صحیح است که همراهی و شراکت، بین دو طرفِ همسان باشد؛ ولی وقتی که رابطه بین یک کشور بزرگ و یک کشورِ بسیار کوچکتر باشد، این واژه به پوششی برای به کارگیری یا فرمانبرداری و تسلیمِ (طرفِ ضعیف) تبدیل می‌شود. آنچه که این نگرانیم را مضاعف می‌کند این است که فشارهایی بر طرفِ عربی ـ که در ضعیف‌ترین حالت خود قرار دارند ـ وارد می‌شود، که تأسفبار و حزن‌آور است.
این ضعفِ اعراب عوارض جانبی متعددی به همراه دارد که با وجود جرایم تجاوزکارانه و وحشیگری‌های رژیم صهیونیستی، پایتخت‌های عربی گفتمان سازش با این رژیم را در پیش گرفته‌اند؛ حتی آهنگ‌های حماسی و تشویقی درباره‌ی فلسطین را هم پخش نمی‌کنند. دیگر از رسانه و رادیوها عباراتی از قبیل «برادر! ستمگران از حد و اندازه فراتر رفته‌اند» از شاعر علی محمود طه؛ و «میلیون‌ها نفر کجا هستند» از شاعر لیبیایی علی الکیلانی و... را نمی‌شنویم.
در همین زمینه، «دار الافتاء» یکی از پایتخت‌های بزرگ عربی، سؤال برخی از دیندارانِ سردرگم در مورد اینکه «اگر دشمن به بخشی از سرزمین اسلام ـ مانند غزه ـ حمله کند و اهالی‌اش را قتل عام کرده و نماز جماعت و جمعه را تعطیل کند، وظیفه‌ی فرد مسلمان چیست؟» را هفت ماه است که به صورت معلق رها کرده و از پاسخ آن خودداری می‌کنند. مایه‌ی تأسف است که کشورهای عربی در سرکوب و خفه کردن صداهای اعتراضی تا آنجا پیش رفته که سرویس‌های امنیتی، تعدادی از جوانانی را که قصد داشتند با نصب چند بنر در همبستگی با فلسطین تظاهرات کنند، بازداشت کردند.
اعمال فشار بر کشورهای «متحد» عربیِ کار آسانی نیست؛ زیرا پذیرش آن در هر سطحی، باعث می‌شود این نظام‌ها اعتماد عمومی مردم خود ـ که اکثریت آنهاهمراه مقاومت فلسطین هستند ـ را از دست بدهند. علاوه بر این، ممکن است تأثیر منفی بر ثبات و استقرار اجتماعی داشته باشد، به‌ویژه در کشورهایی که از شرایط سخت اقتصادی رنج می‌برند و توده‌هایشان مملو از خشم و نارضایتی هستند؛ و این امر احتمال انفجار داخلی با عواقب وخیم را افزایش می‌دهد.
با این حال، اگر این کشورها تلاش کنند در برابر فشارهای آمریکا مقاومت کنند، ممکن است در معرض اقدامات انضباطی یا تنبیهی ایالات متحده و پیروانش قرار گیرند که شاید نتوانند آن را تحمل کنند. تا آنجا که اطلاع دارم این ملاحظات دارای اهتمام ویژه‌ای از سوی آمریکایی‌ها و صهیونیستها است که با دقت و احتیاط آنچه ممکن است در جهان عرب رخ دهد را دنبال می‌کنند.
یک سؤال بحث برانگیز وجود دارد که فایده‌ی حضور یا عدم حضور اعراب در موضوع فلسطین آن را ایجاد می‌کند. هرچند به خوبی درک می‌کنم که این حضور بدیهی و ضروری است و نیازی به پرسش ندارد، اما حقایقی وجود دارند که ثابت می‌کند اصلِ این حضور، همیشه بدیهی نبوده است و به قضیه‌ی فلسطین آسیب زده و به نفع آنها نیست؛ در این مورد به سه واقعه اشاره می‌کنم:

واقعه‌ی اول: شورش بزرگ اعراب در فاصله‌ی سال‌های 1936 تا 1939 در فلسطین است که عناصر ملی پایگاه‌های خود را برای مقاومت در برابر قیمومیت بریتانیا بر فلسطین بسیج کردند. بریتانیایی‌هایی که علاوه بر سازماندهی اعتصابات، حملات نیروهای جنبش صهیونیستی را سرپوش گذاشتند و از سلاح نیز استفاده کردند؛ که منجر به کشته شدن، محاکمه و اعدام برخی از فلسطینی‌ها و زندانی شدن تعدادی دیگر در زندان‌های بریتانیا شد. انگلیس که در سرکوب انقلاب شکست خورده بود، برای آرام کردن انقلابیون و ترغیب آنها به ترکِ قیام، به متحدان عربِ خود متوسل شد؛ که در میان آنها دو شخصیت برجسته‌ی عرب ـ نوری سعید مرد انگلیسی‌ها در عراق؛ و شاهزاده عبدالله، نماینده خاندان‌ هاشمی در اردن ـ وجود داشت. نوری سعید به فلسطین سفر کرد و در گفت‌وگو با انقلابیون و متقاعد ساختن آنها به توقف اعتصاب و صدور بیانیه‌ای در این زمینه از سوی نماینده‌ی انگلیس نقش داشت.

واقعه‌ی دوم در سال 1948 رخ داد، زمانی که پنج کشور عربی نیروهای نمادینِ خود را برای مبارزه با شبه نظامیان صهیونیستی اعزام کردند. همانطور که عبدالقادر یاسین، مورخ سیاسی فلسطینی اشاره می‌کند: حاج امین الحسینی مفتی فلسطین در آن زمان، به جای اعزام نیروهای عربی به فلسطین، پیشنهاد تهیه‌ی سلاح برای انقلابیون را مطرح کرد؛ ـ چونکه کشورهای عربی مذکور مطیعِ و مزدور اشغالگرانِ انگلیسی و فرانسوی بودندـ اما پیشنهاد وی رد شد. در آغاز جنگ، نیروهای لبنانی پس از واگذاری سه روستای فلسطینی به گروه‌های یهودی عقب‌نشینی کردند؛ و در نهایت نیروهای عربی شکست خوردند.

واقعه‌ی سوم پیمان کمپ دیوید بود که در سال 1978 میلادی توسط رئیس جمهور مصر انور سادات امضا شد؛ که خود شاهد آن بوده‌ایم و با آن زندگی کرده‌ایم و هنوز هم از عواقب و پیامدهای آن رنج می‌بریم. بدین سبب که این پیمان به آرمان فلسطین ضربه وارد کرد؛ و به کمرنگ شدن نقش مصر و نفوذ رژیم صهیونیستی به جهان عرب منجر شد.


با وجود این صفحات تاریک در تاریخ عرب، نباید سه نکته را فراموش کنیم:
1ـ مسئله‌ی فلسطین در دوران عبدالناصر در دهه‌ی 1960 میلادی جایگاه شایسته‌ی خود را پیدا کرد و این بدان معناست که موضوع فلسطین ارتباط تنگاتنگی با فضای سیاسی عرب دارد؛ اگر اراده‌ی سیاسی وجود داشته باشد، موضوع تقویت و احیا خواهد شد؛ و هنگامی که اعراب ضعیف باشند تکرار می‌شود؛ و در این صورت غیبتِ اعراب خدمت به قضیه‌ی فلسطین است، زیرا تأثیر زیانبارِ عواقبِ ضعف را پنهان می‌کند.

2ـ فقدان اراده سیاسی لزوماً به معنای عدم حضور مردم نیست، زیرا تجربه ثابت کرده که مردم حضور دارند؛ حتی اگر نمودِ حضورشان در مسئله‌ی فلسطین ـ که به بخشی ثابت در آگاهی هر فرد عادی تبدیل شده است ـ متفاوت باشد. هر کسی که فضای مجازی را دنبال کند به طور فزاینده‌ای متقاعد می‌شود که مردم ما در واقع غایب نیستند؛ اما به دلایلی که پوشیده نیست، حضور ندارند.

3ـ موضوع سوم این است که در غیاب نظام عربی و با وجود سکوت تحمیل‌شده بر مردم، و در شرایط کنونی که فلسطینی‌ها در معرض نابودی قرار دارند، ظهور گروه‌هایِ محلی نامنظم که خارج از نظامِ رسمی عربی درگیرِ مقاومت شده‌اند، را نادیده نمی‌گیریم؛ مثلاً آنچه در لبنان، عراق و یمن مشاهده می‌کنیم.

نوشته‌ام را با خبر تکان‌دهنده‌ای که در جریان نسل‌کشی فعلی بدان دست یافتم، پایان خواهم داد، که سایت اسرائیلی "والا" و سایت آمریکایی "اکسیوس" اتفاقی را فاش کردند و متأسفانه روزنامه‌های ما آن را منتشر نکردند. خلاصه‌ی خبر این است که در اثنای بمباران غزه نشست محرمانه‌ی مهمی در 18 ژوئن در منامه پایتخت بحرین برگزار شد؛ که رئیس ستاد ارتش رژیم صهیونیستی، فرمانده ستاد مرکزی آمریکا و نمایندگان ارتش پنج کشور عربی در آن حضور داشتند؛ و در مورد موضوع «همکاری» در برخورد با پیامدهای احتمالی منطقه‌ای جنگ غزه بحث و تبادل نظر کرده‌اند. در صورت صحتِ خبر، حق داریم اگر به طرحِ بایدن بی اعتمادی باشیم؛ و آن را به عنوان بخشی از تلاش‌ها جهت دخالتِ متحدان عرب در تأمین منافع رژیم صهیونیستی طبقه‌بندی کنیم؛ به‌ویژه اینکه فراموش نکرده‌ایم که مصیبت و بلای 1948 فلسطینی‌ها پس از مشارکتِ پنج کشور عربی در آن رخ داد.

پاوه، حیدر غلامی 25/4/1403


1ـ ترجمه‌ی مقاله‌ی «دعوة ملغومة للحلفاء العرب»، نوشته‌ی فهمی هویدی 29/6/ 2024 منتشر شده در سایت الجزیره